اکنون که واقعیت دیگر تلاشی بر پنهان سازی چند پارگی خود ندارد و مسیر حرکت میل های گوناگون در هیچ سمت و سویی آنچنان که باید به رضامندی نمی رسند ، آنچه در این میان می تواند از هم گسیختگی واقعیت و امیال را در نقطه ایی واحد به هم رساند همان نقطه ی تلاقی تمام نیروهاست .
آن مرکز اتصال که ماهیت گسسته ی انسان را در امتداد پرسپکتیوهای ذهنی اش به یک نقطه رهنمون می سازد ، همان جاییست که بیرون از ما و در زبان است. زبان ! بیراه نیست که هایدگر زبان را خانه ی هستی می داند که مدام در تجلی است.
با اینحال ما با وجود درنگ های اندیشگانی که در همهمه ی هستی با آن مواجه می شویم و خواهیم شد، آرایش های مختلف زبان را بر می گزینیم. زیرا این رشته های پیوسته و ناپیدا و جدایی ناپذیر ما با دیگریست که می تواند ساحت واقعی و نمادین زیست ما را بارها و بارها بازیایی کند. پس تا زمانی که زبان هست همه چیز در ما با وجود دیگری معنا می یابد و خوانش های دیگر ما در مسیر این چیستی .
دبیر بخش اندیشه در ایران
پرستو فریدونی