باد از حاشیۀ اندوه میوزد
و چشمان آغشته به روزم را دیگر نخواهم دید
سرزمین مجاور را
خشونت گامهای هجرت رژه میرود
برگ در سبزترین حالت ممکن از درخت پایین میرود
و فریضۀ نجارها
از فرامین طبیعت تمرد میکنند
صدای آنچه که بر گُردۀ آفرینش است
در دشواری فهم عمیق غار فروخورده میشود
بخوان
بلندتر!
بخوان، بخوان به نام آنکه تو را آفریده از اندوه
و ناگاه کلمات فرو ریختند
و مرثیه بر پینوشت متن جاری شد
رفتیم، رسیدیم.
رسیدیم، ماندیم،
ماندیم و گندیدیم.
و باد از حاشیۀ مرداب عبور کرد…
سعید حسن زاده