از شیب تند گردن

به رفتن

در این شکل‌یافتۀ جاری

– نیلِ من، چشمۀ جوانی‌بخش-

و میل غریزی شب

به بشارت دستی برآمده از جانبِ جستجو

شکافتِ حافظه و یادگاری‌ها

که زمانِ هزارفرسخ را زیرِ پا می‌دوند

که جان شدیدشان

در فضای جسمانیِ سنگلاخی

به قله بازمی‌گردد

بوسه بنوشم و ظرفِ دهانْ

گنجایش دلتنگی‌اش بیش‌تر

چه لرزنده می‌کوبد به هوا برهنۀ قلب

صدایی بیابد پوشنده

انگشتْ نزدیکِ نامش آرَد و با تکان‌تکانِ حروف

گرمم دارد در صدف ناخن

بر شرمِ ریخته

نور سریده از کمرِ ماه

کفاف نمی‌دهد گیاهِ گلدانی را

پس سمت آفتابیِ آغوش گشا

تا تنهاییِ کاشته‌

در لحظۀ آویخته به شاخسار نفس‌ها

تماشا گیرد

قلمه‌ای آه و فوران نگاه

با این‌همه،

روز را به حرکت درآوَرَد

آواز بر بلند ایستادۀ باد

در آن وقت

که ردای روشنی دریده

آسمان تواَم

ریگ‌های بیابان تواَم

قطره‌های بارانت

سبک

بر بام پوست چکیده

 

دیدم آبادی من

حدفاصل دو اندوه است

در بوی کاه‌گلیِ چند اندامِ نشسته‌به‌هم

با کوچه‌هایش آرمیده‌

روی خاکِ خنکِ دوست

 

نگین فرهود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *