آمران نجابت چگونه می اندیشند؟!
بازخوانی آرای میشل فوکو پیرامون سکس
جامعه شناس و مدیر گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران
سکس و سکسوالیته همواره محوری مهم از جدال های اجتماعی بوده است خاصه آنجا که تمدن های بشری دارای بار دینی و الهیاتی بوده اند. بر این مبنا می توان مشاهده نمود بسیاری از تنازعات اجتماعی خواه در سطح گروه های فرهنگی یا دسته جات هنجاری و خواه در ابعاد سیاستگذاری دولتی و مهندسی سیاسی، بر عنصر جنسیت تکیه داشته اند. در شرق می توان خاستگاه نظری بودیسم و دائوئیسم و کنفوسیانیسم را مورد مداقه قرار داد. چنانکه در یونان و روم باستان سنت های اجتماعی مشخصی درباره جنسیت و سکس وجود داشته است. بر همین مبنا می توان از ادیان ابراهیمی سراغ گرفت و مواضع آن ها را درباب سکسوالیته به بحث نهاد. اهمیت مسیحیت و اسلام و یهودیت در این باره بیشتر است زیرا ابعاد مهمی از خصایل فرهنگی و سیاسی جهان کنونی را آغشته نموده اند. سنت جنسیتی در اسلام اهمیت دوچندان دارد خاصه اینکه در معرض تحولات مدرن، چالش های ساختاری و مطالبات نو قرار گرفته است. بااینحال ارزیابی تبارشناسانه یا دیرینه شناسانه آن با محدودیت هایی جدی مواجه می باشد لذا در یک گام عقب تر می توان سراغ سنت مسیحی نجابت رفت و یا در خاستگاه های باستانی سکس جستجو نمود، یا گامی به پیش نهاد و از نسبت امر جنسی با عناصر حیاتی معاصر یا جنبش های مارکسیستی و فمینیستی پرسش داشت. همه اینها بستری فراهم می نماید تا بتوانیم در نبردی دقیق شویم که -به تعبیر فوکو- برای نجابت برقرار است. نبردی که خواه ناخواه و لاجرم در میانه ی آن قرار داریم. اینگونه می توان پرسید آمران نجابت چگونه می اندیشند؟!
«نبردی برای نجابت و چند گفتگوی دیگر» مجموعه ای است از مصاحبه های میشل فوکو که توسط لارنس د.کریتزمن جمع آوری گشته و توسط محمدرضا اخلاقی منش به فارسی برگردانده شده است. مباحث مطرح در این مجموعه، قطعاتی است از پازل فکری فوکو که به شکل مکتوب در تاریخ جنسیت یا سخنرانی ها و مصاحبه های مختلف نشر یافته است لذا دارای وسعت و گاه پراکندگی است. در اینجا مصاحبه گران با حضور فعال خویش، آرای فوکو را به چالش می کشند. آنچنان که او نیز با آرای خویشتن برخوردی واکاوانه و گاه انتقادی دارد. محورهای اصلی اندیشه در این مباحث عبارت است از سیاست، مدرنیته، جرم شناسی و نیز اخلاق جنسی. از این خیل، تمرکز نگارنده بر بازخوانی و تلخیص چند بخش خاص قرار دارد که برای پرسش اصلی ما راهگشاست. نتیجتا می توان پاسخ های احتمالی را در سه سپهر؛ اخلاق جنسی باستان، نبرد رهبانیت مسیحی و گره خوردگی قدرت با سکس در جهان جدید جستجو نمود.
- اخلاق جنسی باستانبازگشت به اخلاقبیانگر کوششی است برای اکتشاف دوباره ی صورتی از اندیشه در دوران باستان که یک همگرایی بی کم و کاست بین آزادی و حقیقت را جستجو می کند و هنوز آغشته به مسیحیت نشده است. فوکو در اینجا با پرداختن به تجربه اخلاقی یونانیان واژه سوژه سازیرا ابداع می کند. سوژه سازی در واقع روالی است که طی آن سوژگانیت به شکل یک احتمال برآمده از انتخاب خودآگاهانه ایجاد می شود. به نظر می رسد این مفهوم فوکویی می تواند مجراهای روانکاوانه و فلسفی ویژه ای بگشاید اما در اینجا تمرکز اصلی روی بازخوانی تاریخی است که به شکلی متفاوت از تاریخ پژوهان اجرا شده چنانکه شیوه ی کتاب تاریخ جنسیت بوده است.
در دیدگاه فوکو مسأله سبک برای تجربه در دوران باستان جایگاه محوری داشته است یعنی سبک سازی برای رابطه با خویشتن ، سبک رفتار ، سبک سازی برای رفتار با دیگران. دوره باستان هرگز نتوانست از طرح این پرسش که آیا می توان یک سبک مشترک برای این حوزه های متفاوت رفتار تعریف نمود دست بردارد. زیرا کشف چنین سبکی تعریف سوژه را محتمل می کرد. اندیشیدن درباره یگانگی سبک اخلاق تنها طی دوران امپراتوری روم در قرون دوم و سوم رخ داد جایی که مجموعه ای از قوانین و حقیقت به عنوان قالب های اندیشه عمل می نمودند. فوکو سبک واحد زیستن را نزد رومیان و یونانیان نه تنها ستایش برانگیز نمی داند بلکه کل دوره باستان را یک خطای بزرگ می خواند. از این منظر آنها نه الگو هستند نه قابل ستایش. زیرا بر سر تناقض اخلاقی دوران باستان یعنی جستجوی بی وقفه برای سبک خاصی از زیستن در یک سو و تلاش برای دسترسی آن برای همگان در سوی دیگر، گیر کردند. اگرچه یونانیان با کمک سنکا و اپیکتوس به شکلی مبهم به این سبک نزدیک شدند اما آن صرفا در قالب امری دینی به بیان درآمد.پیتر براون نیز از مفهوم سبک در کتاب ساختن دوران باستان متأخر استفاده می کند اما کاربرد فوکو از سبک درباره تاریخ متفاوت است. فوکو در کنار آن نگاه انتقادی به امتیازی نیز اشاره دارد. اخلاق دوران باستان فقط عده معدودی از افراد را مخاطب خود می دانست لذا همگان ملزم به رعایت الگوی یکسان نبودند. این اخلاق فقط اقلیتی از مردم را شامل می شد حتی درون آن جمعیتی که مردم آزاد نامیده می شدند. آزادی سران حکومت و لشگریان هیچ ارتباطی با آزادی فرزانگان نداشت. بعدتر این اخلاق توسعه یافت بخصوص در زمان سنکا و مارکوس اورلیوس اعتبار مضاعف یافت بااینحال هرگز تبدیل به تعهد برای همه نشد. اخلاق به انتخاب فردی تعلق داشت و هر کسی می توانست در آن سهیم شود. بنابراین با یک دستی های اخلاقی که ساختارهای آن متکی است بر یک جمعیت متوسط فرضی، فاصله دارد. این جمعیت مفروض اغلب توسط تاریخ دانان یا جامعه شناسان تشریح شده است. افراد در این قرائت فوکویی اخلاق، منحصربفرد هستند. از قرن سوم پ.م تا قرن قرن دوم م. تدریجا مردم پرسش های مرتبط با حقیقت و قدرت سیاسی را حذف کردند و پرسش هایی درباره اخلاق می پرسند. به تعبیر فوکو، تامل فلسفی از سقراط تا ارسطو بستر رشد یک نظریه دانش، سیاست و رفتار فردی را فراهم کرد سپس نظریه سیاسی دچار پس روی شد و همچون شهر دوران باستان ناپدید و پادشاهی های بزرگ پس از اسکندر جایگزین گشتند. ایده حقیقت نیز شروع به پس رفت کرد. باید تذکر داد که اخلاق باستان در سراسر تاریخش اخلاقی تام معطوف به خویشتن نیست بلکه در یک مقطع زمانی تبدیل می شود به اخلاق توجه به خود. مسیحیت با تنظیم کارکردهایی بسیار گسترده درباره توبه و استغفار، انحرافات و اصلاحاتی در آن وارد می سازد. این استغفار در واقع شامل توجه به خود شخص و سخن گفتن از خود برای دیگری است. در تداوم این تغییرات، مسیحیت یک جنبش معنوی در رابطه با تجربیات فردی ایجاد می نماید مثل نگارش خاطرات روزانه. اینگونه امکان سنجش یا تخمین واکنش های شخصی میسر می گردد.
لذا اخلاق یونان باستان و اخلاق معاصر در عین عدم اشتراک دارای تفاهماتی چند هستند. آنها از حیث فلسفی شباهتی به هم ندارند اما بر حسب آنچه تجویز و اعلان می کنند بسیار نزدیک اند. اینگونه می توان ادعا نمود تجربه جنسی معاصر با تجربه جنسی یونانی ها خیلی متفاوت است. در متون متعلق به قرن چهارم پ.م. تا قرن دوم م. به سختی می توان مفهومی از عشق با آن خصوصیات جنون آمیز و هیجان عاشقانه شدید یافت. اما در فدروس افلاطون افرادی هستند که پس از یک تجربه عاشقانه، سنت غالب زمان خود را نادیده می گیرند. در این سنت، عمل عشق ورزی بر مبنای یک شیوه اظهار عشق بنا شدهاست که طی آن طرفین می توانند به دانشی برسند که به آنها امکان می دهد هم یکدیگر را دوست بدارند و هم نگرشی مناسب نسبت به قانون و تعهدات تحمیلی شهروندان داشته باشند. ظهور شوریدگی عاشقانه در آثار اوید دیده می شود. چنین فردی تجربه عاشقانه اش را همچون نسیان همیشگی خویشتن زندگی می کند. این تجربه متأخر با تجربه افلاطون و ارسطو متفاوت است.
در واقع اخلاق دوره باستان اگرچه متساهل و لیبرال و منعطف دانسته میشود اما رگه های سختگیرانه و خشک نیز در آن واضح است چنانکه رواقیون طرفدار ازدواج و وفاداری زناشویی بودند. یافته مهم فوکو این است که نقاط فعال ترین تأملات بر موضوع لذت جنسی ابدا با نقاطی که معرف شکل های سنتی امر ممنوع بودند انطباق نداشت. اتفاقا این نقاط جاهایی بودند که رفتار جنسی بیشترین آزادی را داشت. به عنوان مثال جایگاه زنان متاهل مانع از رابطه جنسی خارج از ازدواج بود اما کمتر تأمل فلسفی یا نظری درباره این انحصار دیده می شود. از سوی دیگر مردان کاملا آزاد بودند با پسران در قالب پیوندهای قطعی رابطه عاشقانه داشته باشند. نکته آنکه درباره این نوع از عشق یک نظریه جامع بر محور کنترل خویشتن و پرهیز و رابطه غیرجنسی پرداخته شد.
بااینحال تحلیل فوکو در اینجا متوقف نمی شود و از این سطح فراتر می رود. او عملا یک تقابل بین مقولات قانون و ممنوعیت از یک سو و مقولات هنر زندگانی و تکنیک های خویشتن و سبک سازی برای زیستن از سوی دیگر برقرار می کند. اساسا اخلاق بدون این حوزه های خودشناسی احتمالا نمی توانست وجود داشته باشد. این خودشناسی ها با ساختارهای نظام مند و قواعد محدودساز همبستگی دارند. می توان دید که مسیحیت در تأملات اخلاقی خود اصل قانون و ساختار قواعد عرفی را تقویت کرد. گویی تجربه مدرن ما از جنسیت و سکسوالیته نه با دوره باستان بلکه با مسیحیت آغاز میشود زیرا مسیحیت اولیه چند تغییر در زهدمنشی دوران باستان ایجاد نمود یعنی شکل قانونی آن را تقویت کرد، خودشناسی را به سوی هرمنوتیک خویشتن جهت داد و رمزگشایی از خود به عنوان عامل به میل جنسی منحرف شد. نتیجتا مفصل بندی قانون و میل از مشخصات بارز مسیحیت و تمایز آن از باستان است.
۲. نبرد رهبانیت مسیحی
«نبردی برای نجابت» واکاوی متمایزی است از سنت مسیحی اخلاق جنسی که بر مفاهیم رهبانی جان کاسین [John Cassian] در نقد رابطه نامشروع و گفتمان سازی آن تمرکز دارد. ورای عرصه شهوت، کاسین این مبارزه علیه آمیزش نامشروع را به شکل مبارزه ای توصیف می کند که ماهیتا غیرجنسی است. فوکو این تبیین کاسین را مورد تشریح قرار می دهد. در اینجا نوعی رهبانیت نجابت محور مطرح است که مجری یک فرایند سوژه سازی است. در این فرایند شناخت فرد از خود به صورت شکلی از حقیقت بیان می شود. نجابت در فهرست هشت نبرد یعنی «هشت گناه اصلی» چنان جدالی علیه روح رابطه نامشروع در جایگاه دوم قرار دارد. کاسین گناهان مذکور را در نظمی معنادار چیده است:
نخوت و خودستایی،
تن پروری و خمودگی،
طمع و غضب،
رابطه نامشروع و حرص.
در مورد اخیر الف. هردو گناهانی طبیعی و فطری قلمداد میشوند. ب. ضمن اینکه هردو برای رسیدن به هدف خویشتن به مشارکت بدن نیاز دارند. پ. همچنین از یک رابطه علی برخوردارند یعنی حرص مبدأ رابطه نامشروع است. این دو طمع را پدید میآورند که به نوبه ی خود رقابت و نزاع و غضب را ایجاد میکند. نتیجه حاصله عبارت است از دلسردی و اندوه و خمودگی. منطق حاکم بر این روند بیان می دارد که فائق آمدن بر هر گناه در گرو پیروزی بر گناه پیشین است. راهبرد اصلی بر روزه داری اولیه قرار دارد. تمرکز اصلی بحث بر رابطه نامشروع ناشی از ماهیت هستی شناختی آن است؛ یعنی تنها گناهی که منشا آن همزمان فطری، طبیعی و فیزیکی است. کاسین نتیجه می گیرد که لازم است همانند گناهان نفس نظیر طمع و نخوت تماما نابود شود. پس به ریاضت شدیدی نیاز دارد. در این گفتمان رابطه نامشروع به سه دسته تقسیم می شود:
در هم آمیزی جسمانی [ carnalis commixtio ] یا رابطه نامشروع در معنای محدود،
ناپاکی [ immunditia ] که فاقد آمیزش کامل است،
غریزه جنسی [ libido ] که در ساحت ذهن و تصورات ظهور دارد.
این تقسیم بندی متمایزی است از آنچه در گفتمان سنتی گناهان تن بیان شده است شامل زنا (نقض کننده پیمان زناشویی) ، رابطه نامشروع (خارج از ازدواج) و اغوای کودکان. این رده بندی ها را می توان در دیداک [didache] و نیز نامه سنت بارباس یافت.
تحلیل کاسینی نجابت بر طی مراحل ششگانه ای استوار است که با روابط و تماس جنسی بین دو فرد کاری ندارد! این مراحل نه تعریف کننده نجابت بلکه بیانگر علایم سلبی پیشرفت به سمت نجابت است.
الف. راهب در زمان بیداری تحت تأثیر میل نفسانی نباشد.
ب. اگر افکار شهوانی در ذهن راهب برانگیخته شود، آنها را متوقف نماید.
پ. در زمان تماشای پیرامون (زنان) از حس شهوانی دور باشد.
ت. در ساعات بیداری هیچگونه تحریک نفسانی حس نکند حتی پاک ترین آنها را.
ث. سکس را صرفا به قصد زاد و ولد لحاظ نماید و از هرگونه لذت جنسی بری باشد.
ج. خواب راهب نیز مخدوش به رویای زن اغواگر نگردد.
کاسین در قرائتی که ارایه می دهد عملا تمرکز و حتی توجهی به رابطه نامشروع به معنای دقیق و فیزیکی ندارد. اهمیت این نکته در آن است که بدانیم اخلاق جنسی فلاسفه باستان و نیز فلاسفه مسیحی حول دو عنصر اتحاد جنسی دو فرد [sunousia] و لذت این عمل [aphrodisia] شکل گرفته است. حال آنکه از تبیین کاسین تمرکز بر تحریکات بدن و ذهن، انگاره ها، احساسات، خاطرات، چهره های درون رویاها و تحریکات افکار، اراده ی پذیرنده یا امتناع گر، بیداری و خواب فهمیده می شود. اینها دو قطب مفهومی را بسط می دهند که بر کلیدواژه های ارادی و غیر ارادی دلالت دارند. درواقع سکس فیزیکی در این قرائت حذف شده و صرفا شهوت و لیبیدو حاضرند. اینها تکالیفی از جنس ترک وابستگی هستند. یک مبارزه بی پایان علیه تحریکات افکار و عواملی که آنها را فعال می کند. مراحل جنسی منتهی به نجابت بیانگر گام هایی است که به سوی عدم مشارکت اراده برداشته می شود. از گام اول یعنی حذف مشارکت اراده در واکنش های بدنی تا حذف آن از تخیل و کنش های حسی و تحریکات بدنی و نهایتا حذف آن از مشارکت نمادین رویاها! نجاست انزال در این تبیین راهبانه، عنصر ابجکتیو نجابت است لذا غیبت مطلق آن در سطح رویا به مثابه ی قله ی نجابت معرفی شده است. درواقع ممنوعیت قصد و نیت جایگزین ممنوعیت عمل می گردد.
سازمان رهبانیت و آن دوگانگی که بین حیات رهبانی و سکولار شکل می دهد تغییرات مهمی درباره میل جنسی به وجود می آورد. خویشتن و توسعه آن مورد بازبینی واقع می شود. همانگونه که از سکس دوری گزیده می شود یک قاعده کلی برای زندگی و یک سبک تحلیل پدیدار خواهد شد. در این زهدانیت نجابت محور، فرد می تواند سوژه سازی را ببیند که با اخلاق جنسی مبتنی بر کنترل فیزیکی خویشتن هیچ ربطی ندارد. دو نکته مهم در اینجا روی می دهد. اول آنکه این سوژه سازی با یک فرآیند خود شناسی پیوند خورده است و تعهد برای جستجوی حقیقت خویشتن را به یک شرط الزامی و دائمی زهدانیت بدل می سازد. این سوژه سازی شامل یک ابژه سازی نامتعین از خویشتن است. دوم آنکه این سوژه سازی در جستجوی حقیقت خود، از گذر روابط پیچیده با دیگران عمل می کند. پیکاری همیشگی علیه دیگری در کار است که این دیگری شیطان ظاهراً پشت همسان های خویشتن پنهان می باشد. اعتراف، تسلیم شدن به توصیه ها و اطاعت دائمی از مافوق ها در این نبرد ضروری اند. می توان دید این دستگاه اخلاق جنسی که به عنوان آمر نجابت عمل می کند به سختی جلوه ای منطقی و قابل قبول دارد.
۳. گره خوردگی قدرت با سکس در جهان جدید، چنان پرسشی مبنایی است از روابط پنهان قدرت. در اینجا فوکو افسانه ماهیت گرای نزاع طبقاتی را که توسط مارکسیسم تئورایز شده، به چالش می کشد. نتیجه این چالش منجر به افول رویای انقلاب به عنوان امری رهایی بخش می گردد. از آغاز مسیحیت، جهان غرب بر این ایده استوار بوده که برای دانستن کیستی خود بایستی از چیستی خصلت جنسی خویش پرسش نمود. سکس همواره میدانی بوده که در آنجا هم در مورد اینده ی نوعیت و هم در مورد حقیقت در مقام سوژه هایی انسانی تصمیم گیری و داوری شده است. اعتراف، بازرسی وجدان، همه اصرارها بر اهمیت رازهای تن، صرفا راهی برای ممانعت از سکس یا دور کردن از سطح هوشیار تا سر حد امکان نبوده بلکه به تعبیر فوکو راهی بود برای جای دادن امر جنسی در مرکز وجود و در بطن پیوند دادن رستگاری با تسلط بر این اعمال ناروشن و مبهم. چنان که «تاریخ جنسیت» تلاش دارد تذکر دهد، باید به دو نکته اصلی توجه داشت:
الف. آشکار ساختن و تصریح امور جنسی نه فقط در مباحث و گفتگوها بلکه در واقعیت نهادها و روال های عملی جاری شده است.
ب. در اینباره همواره ممانعت های جدی وجود داشته است.
این دو در طی تاریخ اجتماعی همیشه بخش هایی از یک اقتصاد پیچیده در کنار تحریکات، آشکارسازی ها و قضاوت ها بوده اند.
پرسش این است که آیا رنج باید توسط یک نهی و ممنوعیت بنیادین به گونهای سلبی شرح داده شود یا به گونه ای ایجابی به وسیله یک بازداری فراخور یک وضعیت اقتصادی (کار کن، عاشقی نکن)؟ آیا این رنج معلول رویه های خیلی پیچیده تر و ایجابی تر نیست؟ بطور تمثیلی به یاد بیاورید مارکس چگونه با مسأله رنج کارگران مواجه شد. او دلایل مبتنی بر یک دزدی برنامه ریزی شده را رد کرد. او دلیل وجودی سرمایه داری را رنج و فلاکت زیربنایی دانست. یعنی سرمایه داری نمی تواند بدون گرسنگی کشیدن کارگران رشد کند! او تقبیح دزدی را با تحلیل تولید جایگزین کرد. در اینجا نیز موضوع انکار رنج جنسی یا توضیح آن به گونهای سلبی نیست. بلکه باید مکانیسمی را درک کرد که الزاما ایجابی است و به رنج می انجامد و جنسیت را به این یا آن سبک بدل می کند. فی المثل در ابتدای قرن هجدهم ناگهان اهمیت فراوانی به خودارضایی دوره کودکی داده شد و بعنوان یک خطر انقراض گونه مورد تعقیب قرار گرفت. هدف در اینجا نه منع کردن بلکه استفاده از امر جنسی کودکان برای اعمال قدرتی اسرارآمیز بود که هنوز روان جمعی کودکی را در بند دارد. یا بدن زنان که در قرن هجدهم تبدیل به هدف تمام عیار پزشکی می شود و زنان را به جنس شان سنجاق می کند.م پاسخ جنبشهای فمینیستی سخت بود. اما نکته مهم آنجاست است که جنبش های معطوف به جنسیت که برای عبور از این گفتمان های مسلط می کوشند، بعدتر خود به چیرگی بر جنسیت می انجامند یا بدان سو گام بر می دارند. از این جهت فمنیسم نتوانسته راهگشایی عمیقی داشته باشد به سمت آزادی یا حقیقت که در بطن ساختار اجتماعی- تاریخی جنسیت پنهان یا در بند شده اند.
فوکو تذکر می دهد که قدرت در متن خود نوعی مقاومت را خلق می کند. این تذکر ابدا دلالتی طبیعت گرایانه ندارد چنانکه همواره اجتناب خود را از بازگشت اعلام نموده است. مقاومت در اینجا ماده نیست و از قبل قدرت موجود، وجود نداشته است. این مقاومت گستره زمانی- مکانی یکسانی با قدرت دارد. این در حالی است که برای تحلیل روابط قدرت دو مدل تاکنون وجود داشته است:
الف. مدل حقوقی (قدرت به منزلهی قانون، ممنوعیت نهادها) که عملا مدلی ناکافی است.
ب. مدل نظامی-استراتژیک که درباره آن بسیار سخن رفته و توان تحلیلی اش کمتر و غیردقیق تر خواهد بود.
بنابراین باید بازبینی نمود که قدرت چگونه کار می کند؟
آیا برای عمل کردنش، صدور حکم ممنوعیت ها کافی است؟
آیا همواره از مرکز به سمت پیرامون و یا از بالا به پایین حرکت می کند؟
نهاد سیاست و حکمرانی در این فضا عمل می نماید. نهاد دین نیز از این مکانیسم بهره میبرد. علاوه بر هردوی آنها مقتضیات جهان معاصر نیز با جنبش هایی که نمایان نموده بر این مناسبات متکی است. این پرسش ها در واقع پاسخ هایی هستند درباب نسبتی که قدرت با سکس برقرار نموده و می توان از آن با عنوان گره خوردگی این دو یاد کرد.
در یک جمع بندی می توان به پرسش نخستین بازگشت. آمران نجابت چگونه می اندیشند؟ برای پاسخ به این پرسش بر آرای فوکو پیرامون سکس تمرکز شد. در واقع برای پاسخ گفتن به سوالاتی از این دست باید بتوان نشان داد سکس چه نسبتی با سبک سازی های فردی و اجتماعی دارد. بر این اساس سه ساحت اخلاق جنسی باستان، نبرد رهبانیت مسیحی و گره خوردگی قدرت با سکس در جهان جدید به بحث نهاده شد. اخلاق جنسی امروز جهان بیش از آنکه ریشه در اخلاق جنسی دوران باستان داشته باشد در سنت جنسی مسیحیت ریشه دارد. نشان داده شد که قرائت کاسین از امر جنسی چگونه نبردی را برای نجابت دامن می زد. همینطور تا حدی مشخص گردید که مکانیزم های قدرت با سکس و حد نهادن بر آن گره خورده است. آنچنان که جنبش های طبقه گرا و جنسیت گرا نیز کامیابی پایدار نداشته اند اگر نگوییم ناکام بوده اند. این مباحث درواقع بستری فراهم می سازد تا نحوه ادراک آمران نجابت درک شود و بتوانیم راه هایی برای فهم مسأله سکس، سبک های اخلاق جنسی و اعمال قدرت فراهم نماییم. این طرح مفهومی – پژوهشی بایستی با تبارشناسی و دیرینه شناسی در سنت های اخلاق جنسی شرقی خصوصاً عرف ملل اسلامی تکمیل گردد.