دارم فکر میکنم به اینکه پرسشها را جا بگذارم در پاگرد
وارد آپارتمان شوم
و از تمامی سطح میز استفاده کنم
برای عرصههای سقراط
دارم فکر میکنم به اینکه ملال را بگذارم روی میز، کنار فنجان
تا که بعد از اوّلین هورت
سمت سقوط را عوض کنم
دارم فکر میکنم به اینکه درگیر مراقبه شوم
که چطور قدم بعدی را بردارم
بروم به بالکن
تا جایی را برای عروج به روزنههای اعلی تعیین کنم
و مشغول شوم به تعبیر مادر
دارم فکر میکنم به اینکه با تعابیر درمان
شکلکها را بردارم از روی زبانم
من باید چشمک بزنم به یک شیطان تئوری
از شیوۀ مرسوم پنجره
تا بروشورش را ارسال کند
باید کروکی مادرم را بکشم موقع نماز
و امتناع کنم از خطای داوود
من باید یاد بگیرم
چطور بقیهام را تحریم کنم
و راز را در کشو بگذارم
کنار قرصها
که چطور بایستم در حومۀ نقاشی
با فاصله از خطوط قابل اعتماد
چطور دریا را فارغ کنم
از دوربین روسی قدیمیام
چطور خودم را فارغ کنم
از حلقههای انسانی
و حلقههای چربی
که از زیر شلوار جینم بیرون زده است
که چطور ساحل را بیاورم توی قاب عکس مادر
چطور با یک تیوب
بروم قدم بزنم توی اقیانوس
می بینی؟
حالا دیگر کاملاً از جهنم بالغترم
علی قنبری
آخرین نظرات
یادداشتی از مجتبی تجلی بر کتاب سانتاک
داستانی از الهه مؤذنی
داستانی از الهه مؤذنی
شعری از مهرداد مهرجو
داستانی از سحر مقصودی